Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - ماهنامه همشهري24: خروج اينگريد برگمن از هاليوود، بسيار دراماتيک تر و مشهورتر از ورودش بود. در 1949، اين ستاره سوئدي که با «کازابلانکا» (1942، «چراغ گاز» (1944) و فيلم هاي هيچکاکي اش - «طلسم شده» (1945)، «بدنام» (1946) و «زير رأس الجدي» (1949) - به اوج موفقيت رسيده بود به ايتاليا رفت تا با کارگرداني کار کند که شدت تحسينش مي کرد: روبرتو روسليني.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سر صحنه «استرومبولي» (1950) بود که اين تحسين به عشق و ازدواج تبديل شد و به جنجال غريبي دامن زد.
هجمه هاي رسانه اي بالا گرفت و الگوي ساخته شده از اين ستاره سوئدي زير سوال رفت. ادوين سي. جانسون که آن زمان سناتوري شناخته شده بود، روسليني را يک معتاد به مواد مخدر و «همدست رسا شده نازي ها» خواند و شاخ و شانه کشيد: «از خاکستر اينگريد برگمن، هاليوود بهتري خواهد روييد».
حتي جنجالي به آن ابعاد هم نمي تواند در دنياي نمايش براي هميشه ادامه پيدا کند. برگمن شش سال بعد با «آناستازيا» (1956) به پرده سينماهاي آمريکا بازگشت؛ نقشي که اسکار ديگري برايش به ارمغان آورد. در 1972، مجلس سناي ايالات متحده به خاطر آن حمله ناجوانمردانه اش رسما عذرخواهي کرد. مستند جدي و گيراي استيگ بيورکمن، «اينگريد برگمن: به روايت خودش»، بدنامي اين هنرپيشه و مشکلاتي را که اين بدنامي در روابط برگمن با بچه هايش در پي داشته است به دقت پوشش مي دهد، اما به گونه اي غيرمنتظره، صرفا روي آن متمرکز نيست.

اين مستند که بر اساس خاطرات و نامه هاي برگمن (که راوي آن آليسيا ويکاندر است) و فيلم هاي خانگي متعددش ساخته شده است، از سال هاي جذاب ابتدايي فعاليت حرفه اي اين بازيگر هم پرده بر مي دارد. سال هاي اوليه اي که نه تنها جاه طلبي هاي برگمن را به عنوان يک هنرپيشه آشکار مي کنند، که مبين رويکرد او در تفکيک بين کار و زندگي خصوصي، و خودباوري کامل او در شرايط هاليوودي اش هم هستند.
اين نکته هم خالي از لطف نيست که نقش هايي که برگمن در فيلم هاي سوئدي بازي کرد، چشم انداز کلي از کارنامه موفق فيلم هاي انگليسي زبانش به ما ارائه مي دهند. برگمن سال ها پيش از آن که روند فعاليت حرفه اي اش با آن جنجال متزلزل شود، در قالب هنرپيشه اي به تصوير کشيده شد که در زندگي خصوصي بسيار قائم به ذات بوده و در بهترين بازي هايش در نقش زناني مرموز با رازهايي که جرأت بروز دادن شان را نداشته اند، ظاهر شده است.
اينگريد برگمن در 1915 در استکهلم به دنيا آمد. پدر سوئدي اش جاستوس، هنرمند و عکاسي چيره دست، و مادر آلماني اش فريدل، پيش از به دنيا آمدن اينگريد، دو طفل نوزادشان را را از دست داده بودند. اسم اينگريد از شاه دخت تازه متولد شده خاندان سلطنتي سوئد گرفته شد و پدرش مي خواست زندگي دخترش را از همان ابتدا در تصوير ضبط کند. اينگريد به شوخي به زندگي نامه نويسش شارلوت چندلر گفت: «احتمالا در کشورهاي اسکانديناوي، از هيچ کودکي به اندازه من عکس گرفته نشده.»
تنها دو سال داشت که مادرش درگذشت؛ ضربه اي روحي که اينگريد در آن زمان خردسال تر از آن بود که درکش کند اما بعدها از آن با عنوان «زندگي با يک درد» ياد کرد؛ دردي که «خيلي زود شروع شد و دائمي بود، [اما] از آن آگاه نبودم.» پدر اينگريد در سرتاسر دوران کودکي تنها فرزندش به عکاسي و فيلمبرداري از او ادامه داد و اينگريد جوان خيلي زود با دوربين راحت شد. در 1929، وقتي سيزده ساله بود، پدرش از سرطان معده درگذشت؛ فقداني که تاثير عميقي بر دختر نوجوان گذاشت و باعث شد زندگي در کنار بستگانش را خيلي زود تجربه کند.
اينگريد پانزده ساله بود که اولين شغلش را در يک استوديوي فيلمسازي به دست آورد و به عنوان هنرور1 مشغول به کار شد. او نوشت: «ورود به استوديو مثل قدم زدن روي زميني مقدس بود». حضور در استوديو آنقدر برايش هيجان انگيز بود که تصميم گرفت همانجا بماند.
عکسي از صحنه Landskamp (1932) که يک کپي از آن در مستند بيورکمن آورده شده است، برگمن را در انتهاي صف گروهي از هنروران نشان مي دهد که گردنش را طوري بالا گرفته تا مطمئن شود چهره اش در دوربين ديده مي شود يا در معرض ديد استوديويي که برايش مقدس است، قرار مي گيرد.
در اوايل دهه 30، هر چند غيبت کارگردان هايي چون ونيکتور شوستروم و موريتز استيلر (دو کارگرداني که نقشي کليدي در عصر طلايي ابتداي دهه 20 سينماي سوئد ايفا کرده بودند) و ستاره اي به قدرت گرتا گاريو کماکان احساس مي شد اما سوئد، صنعت فيلم مولد و باثباتي داشت. برگمن بي قرار بود تا بخشي از آن صنعت باشد و وقتي در «رويال دراماتيک تيه تر» مشغول به تحصيل بود، از عمويش گونار – يک گل فروش – خواست کاري برايش انجام دهد.

يکي از مشتري هاي گونار، کارين سونستروم بود؛ هنرپيشه و گاهي کارگردان سابق که حالا مدير هنري «سوئديش فيلمز استوديو» شده بود. گونار، سوانستروم را متقاعد کرد تا از برگمن تست بازيگري بگيرد؛ اجرايي شاعرانه که اينگريد با لحن متواضعانه اش در توصيف آن چنين نوشت: «کارين بازي آشکارا اغراق آميز من در سرتاسر اتاق را ديد و حالش بد نشد، پس شروع بدي نبود.» سوانستروم نه تنها حالش بد نشد، که سراغ گوستاو مولاندر کارگردان رفت و يک تست بازيگري در فيلم هاي سينمايي براي برگمن ترتيب داد.
وقتي برگمن خودش را نخستين بار روي پرده ديد، علي رغم راحت بودن با دوربين، شوکه و سرخورده شد. به مولاندر گفت: «آنقدرها هم خوب به نظر نمي رسيدم، نه؟ فکر مي کنم اگر قدري بيشتر بازي مي کردم، مي توانستم در ادامه بهتر باشم.» مولاندر به او اطمينان داد و گفت شخصيتي که نقشش را بازي کرده، باورپذير و در خدمت فيلم است. در نهايت هم جمع بندي کرد: «تو توانايي هاي بالقوه فوق العاده اي داري.»
با وجود اين، به خاطر همين ترکيب خود انتقادي و خوش بيني نسبت به آينده بود که برگمن در استوديو مشهور شد. اتخاذ چنين رويکردي منجر به آن مي شد که تقريبا تمام برداشت ها قطع و دوباره شوند و اعضاي گره هم اسم «بهتر بعد از اين» را روي اين بازيگر جوان گذاشتند. بيش از يک دهه بعد، اينگر به هنگام دريافت نخستين جايزه اسکارش براي «چراغ گاز» همين طرز فکر را داشت و گفت: «اميدوارم در آينده هم استحقاق اين جايزه را داشته باشم.»
برگمن از مولاندر قدرداني کرد؛ هم به اين خاطر که به او ياد داده بود در نمايش احساساتش اغراق نکند و هم براي اين توصيه عملي که «هميشه خودت باش و هميشه ديالوگ هايت را از بَر باش». فيلم هايي که اينگريد در سوئد به کارگرداني مولاندر بازي کرد، از بهترين کارهايش بودند.
اما اين مولاندر نبود که اينگريد را در اولين نقش ناطقش در «کُنت شهر قديمي» (مانک بروگريون، 1934) کارگرداني کرد؛ اين وظيفه بر دوش ادوين ادولفسون بازيگر افتاد. «کُنت شهر قديمي» يک کمدي است و برگمن در آن نقش مستخدم شوخ و شنگي را بازي مي کند که مرد جذاب و مرموزي مي خواهد دلش را به دست آورد. برگمن در نقشش سبک بال و گيرا ظاهر مي شود اما در يکي از صحنه هاي رمانتيک فيلم، نشاني از اشتياق ابراز نشده ايلزا لوند در «کازابلانکا» را دارد؛ همان ترسي که آميخته با شور و عطوفت است.
برگمن سر صحنه فيلمبرداري کاملا راحت بود و به جاي افتادن در دام ادا و اطوارهاي مرسوم تئاتري، احساسات پيچيده اي را روي پرده زنده کرد. بسياري از ريويوها بازي اش را ستودند و به بازيگري بسيار با استعداد و با اعتماد به نفس خوشامد گفتند؛ هر چند برگمن که 175 سانتيمتر بلنداي قامتش بود، بيش از همه اظهارنظرهاي نيش دار در خاطرش ماند؛ اين که «تا حدودي اضافه وزن دارد» و «درشت اندام است اما کاملا مطمئن از خود». شايد لباس توي ذوق زننده و بدقواره اي که در اين فيلم به تن داشت، بيش از هر چيز ديگري به چنين برداشت هايي دامن زد.
برگمن خيلي زود قراردادي با استوديوي سوئديش فيلمز امضا کرد با دستمزد 75 کرون در روز به اضافه لباس هاي استفاده شده در فيلم؛ شايد مسئله مخصوصا مهم براي يک بانوي نوزده ساله اين بود که مي توانست تمام لباس هايي را که در فيلم هايش به تن کرده بود، پيش خودش نگاه دارد.

جاي تعجبي نداشت که برادر مولاندر، مدير آموزشگاه تئاتري برگمن، وحشت زده شد اما برگمن مصمم بود در سينما فعاليت کند و خيالش راحت از آن که استوديو، شهريه کلاس هاي تئاتري متعددش را تقبل مي کند. به خاطر اين کلاس ها يا کمال گرايي خود برگمن بود که فعاليت حرفه اي اش در سوئديش فيلمز خيلي خوب پيش رفت. او در سوئد ستاره شد.
در 1935 نوشت: «آزادي را که جلوي دوربين احساس مي کنم، دوست دارم. اميدوارم اشتباه نکرده باشم و روزي هنرپيشه بزرگي شوم.» او ريويوهايي را که درباره نقش آفريني هايش نوشته مي شد، مي خواند؛ ريويوهايي که خيلي زود سراسر تحسين آميز شدند اما او از آن که بيش از حد جدي شان بگيرد، هراس داشت: «شايع شده که من بزرگ ترين استعداد در دسترس هستم. اميدوارم به خودم غره نشوم.»
در 1936 در فيلمي بازي کرد که نهايتا او را روانه هاليوود کرد. برگمن تا آن زمان در چند فيلم مولاندر بازي کرده بود اما اين «ميان پرده» بود که بيش از همه ويتريني براي استعدادش شد. مولاندر گفت: «من «ميان پرده» را براي او ساختم اما موفقيت فيلم به خاطر من نبود. اينگريد خودش باعث موفقيت فيلم شد.»
برگمن در اين فيلم نقش آنيتا را بازي مي کند، يک معلم پيانو که شيفته پدر يکي از شاگردانش مي شود که ويولون زن کنسرت است. اين نقش فوق العاده اي براي برگمن بود و پيرنگ داستاني اش منعکس کننده کشمکش خود برگمن بين وقف کار شدن از يک سو و زندگي خصوصي از سوي ديگر؛ مشکلاتي که آن زمان در حال سر برآوردن بودند. برگمن مي تواند مثل آنيتا شيرين و دخترانه باشد اما مخصوصا وقتي که پيانو مي نوازد و در صحنه هاي رمانتيک حضور دارد، در برابر احساساتش آسيب پذير هم هست.
او در فيلم، لباس هاي شيکي هم به تن دارد، گريمش باشکوه است و کلوز آپ هايي طولاني از چهره اش گرفته مي شود تا او را در بهترين حالت نشان بدهد. فيلم مولندر شاعرانه و به لحاظ احساسي، پيچيده است و از ترکيب زوج اصلي جذاب و البته به لحاظ سني نامتناسب، نهايت استفاده را مي برد.
هنرپيشه نقش مقابل برگمن، گوستا اکمن بود؛ بازيگر افسانه اي و جذاب سينما و تئاتر سوئد که برگن قبلا يک بار با او همبازي شده و به لحاظ هنري به شدت تحسينش کرده بود. «ميان پرده» و بازي برگمن در آن با استقبال کم نظير منتقدان در سوئد و سراسر جهان روبرو شد. حالا خانم «بهتر بعد از اين» مي توانست بدون دغدغه و نگراني، سراغ جاه طلبي هايش برود.
برگمن ابتدا به صحنه تئاتر بازگشت و سپس در انتخاب نقش هاي سينمايي اش سختگير و وسواسي شد. او که از پيشنهاد مولاندر براي بازي در يک نقش زنانه کليشه اي ديگر در «فقط يک شب» (1939) سر شوق نيامده بود، خواهان تجربه چيز جديدي بود و از کارگردانش خواست تا ابتدا نقش يک شخصيت تلخ و از ريخت افتاده را در «چهره يک زن» (1938) بازي کند. آنا، شخصيت برگن در فيلم، جنايتکاري شرور و غيرسمپاتيک است که زخم آزار دهنده اي بر چهره دارد.
چهره برگمن با چسب و گريم از ريخت افتاد و يک گيره در داخل گونه اش قرار داده شد تا زخم معوج روي گونه را برجسته تر کند. برگمن با ژست هاي سنجيده علي رغم سيمايي مخدوش، بازي حساب شده و نفسگيري ارائه مي دهد. با پيش رفتن فيلم، آنا جراحي پلاستيک مي کند تا شمايلش را صيقل دهد و برگمن هم انعطاف اين شخصيت را نشان مي دهد.
با اين همه، فيلم يک چمبر پيس2 ضعيف است و پيش درآمدي براي هراس هاي روان کاوانه اي که برگمن بعدها در «چراغ گاز» به تصوير کشيد. برگمن نسبت به بازخورد «چهره يک زن» نگران بود («اين نقش کليدي زندگي ام است اما با خودم فکر مي کنم وقتي مردم من را در قالب عفريته اي چنين مخوف ببينند، درباره ام چه خواهند گفت») اما دليلي براي نگراني وجود نداشت.
آنا صرفا نسخه زشتي از زنان مسئله دار و مرموزي بود که او نقش شان را خيلي خوب بازي کرد. در 1941، مترو گلدين مه ير «چهره يک زن» را با بازي جوآن کرافورد بازسازي کرد؛ فيلمي که پايان آن شادتر بود و پيچيدگي کمتري نسبت به نسخه اصلي داشت.

حرکت جسورانه بعدي برگمن، پرمخاطره تر بود. او طبع بلندپروازي داشت و صنعت فيلم سوئد نمي توانست تمام خواسته هايش را برآورده کند. او بعدها نوشت: «هيچ وقت قصد نداشتم در سوئد بمانم.سوئد کشوري بيش از حد دور افتاده و کوچک است. مي خواستم به مکان هاي بزرگ بروم.»
در بهار 1938، برگمن که به تازگي با پيتر ليندستروم ازدواج کرده و دخترشان «پيا» را باردار بود، قراردادي با استوديوي آلماني يوفا منعقد کرد. شايد وقتي برگمن آن قرارداد را امضا کرد، از شرايط سياسي آلمان شناخت چنداني نداشت اما وقتي به برلين رسيد، حقيقت گريزناپذير بود و سريعا از تصميمي که گرفته بود پشيمان شد. در خاطراتش مي نويسد: «خيلي زود متوجه شدم که اگر قرار باشد در صنعت فيلم آلمان اسم و رسمي به هم بزني، ناگزيري عضو حزب نازي باشي.»
او يک فيلم براي يوفا بازي کرد، فيلمي که قرار بود سرآغازي براي فعاليت بين المللي اش باشد («پُلي که روند فعاليت حرفه اي ام را متحول کند.») او نقش باشکوه ترين زن از چهار زن جوان نقش اصلي فيلم را بازي مي کند.
چهار زني که که همگي طراح گرافيک هستند، مي خواهند شرکت خودشان را تاسيس کنند و در عين حال، هر کدام روابط رمانتيک ناموفق اجتناب ناپذيري را تجربه مي کنند. «چهار دوست» (1938) را کارل فروليچ کارگرداني کرد. فيلم ترکيب مصالحه آميزي است از کمدي درخشان و درام رمانتيک که صحنه هاي خياباني حالا رقت انگيز از برلين اواخر دهه 30 در آن گنجانده شده است.
علي رغم دغدغه اي که برگمن نسبت به زبان فيلم داشت، بازي اش عالي است و «چهار دوست» هم فيلم سرگرم کننده اي است. با اين همه، برگمن نگران از چيزي که در برلين ديده بود، به استکهلم بازگشت تا دخترش را به دنيا آورد و هر چند قراردادش با يوفا را رسما فسخ نکرد اما از تعهداتش نسبت به اين کمپاني سر باز زد. بعدها گفت اشتباهش در همکاري با اين کمپاني آلماني در آن مقطع زماني خاص، انگيزه اي برايش شد تا براي سرگرم کردن نيروهاي آمريکايي در اواخر جنگ جهاني دوم، داوطلبانه به آلمان برود.
برگمن بعد از شکست آن تجربه سينمايي در آلمان، به سوئد بازگشت و خودش را در خانه با شوهر و بچه اش تنها يافت. اين زندگي کوچک تر از آن چيزي بود که او در روياهايش پرورانده بود اما بدون آن که خودش بداند، جادوي «ميان پرده» آن سوي اقيانوس اطلس را هم مسحور کرده بود و هر چند قبلا هم پيشنهادهايي «از قلب دنياي فيلمسازي» به او شده بود اما تماس بعدي متفاوت بود. ديويد آ. سلزنيک (تهيه کننده سرشناس هاليوود)، کي براون (مدير دفتر سلزنيک در نيويورک) را مامور کرده بود فيلم هاي اروپايي را که قابليت بازسازي دارند، پيدا کند.
کشف «ميان پرده» براي براون کار سختي نبود. والدين مهاجر سوئدي پسري که متصدي آسانسور ساختمان براون بود، «ميان پرده» را دوست داشتند. آنها مي دانستند براون در جستجوي چنين فيلم هايي است و پسرک به تشويق والدينش موضوع را با براون مطرح کرد.
به اين ترتيب براون فيلم را ديد اما کاملا تحت تاثير آن قرار نگرفت. به خاطر مي آورد: «مواد داستاني «ميان پرده» را به ديويد گزارش دادم اما آنقدرها هم از تماشايش هيجان زده نشدم. چيزي که به شدت هيجان زده ام کرد، بازيگر زن فيلم بود. فکر مي کردم که او اول و آخر تمام چيزهاي شگفت انگيز است.»
سلزنيک مخالف بود. او تصور مي کرد «ميان پرده» يکي از بهترين داستان هاي دنياي نمايش است اما آنقدرها هم شيفته برگمن نشد که در تماس با او عجله به خرج دهد. پسر سلزنيک درباره نگراني هاي متعدد پدرش مي گويد: «برگمن انگليسي صحبت نمي کرد، قدش بيش از حد بلند بود، اسمش شبيه به اسامي آلماني بود و ابروهايش بيش از حد کلفت بودند.»

وقتي سلزنيک نظرش را عوض کرد، براون به سوئد فرستاده شد تا با برگمن قرارداد امضا کند. وقتي براون تلاش کرد براي اولين بار با برگمن تماس بگيرد، هنرپيشه سوئدي نزديک به وضع حمل پيا بود و ليندستروم خيلي راحت به براون گفت: «خانم برگمن الان گرفتار است و نمي تواند با شما صحبت کند.» براون تقاضا کرد شخصا با برگمن ملاقات کند و بعدها – آن طور که برگمن در خاطراتش نوشته است – در توصيف برگمن در آن ملاقات گفت: «زني مشهور، مشکل پسند و تازه فارغ شده که موقع مذاکره براي انعقاد قرارداد، به آرامي نشسته بود و بافندگي مي کرد.»
برگمن قرارداد هفت ساله مرسوم را نپذيرفت اما با حضور در بازسازي آمريکايي «ميان پرده» که قرار بود لزلي هوارد (بازيگر نقش اشلي در «بربادرفته») نقش مقابلش را بازي کند، موافقت کرد. برگمن بلافاصله بعد از پايان فيلمبرداري «ميان پرده» به سوئد بازگشت تا در رمانسي با حال و هواي نوآر به اسم Juninatten (1940) بازي کند اما سلزنيک دوباره – اين بار با قرارداد وسوسه کننده پنج ساله – او را به آمريکا برگرداند.
بيش از يک دهه، هاليودد خانه برگمن شد و وقتي به تنهايي با کشتي به آمريکا رفت (خانواده اش بعدا به او ملحق شدند)، از اين که مستقل بود خوشحال بود و مطمئن از آن که تصميم درستي گرفته. به يکي از دوستانش نوشت که يک شب در طول آن سفر دريايي، غريبه اي اشتباه کرد که به او گفت که به خاطر قد بلندش احتمالا نمي تواند هنرپيشه شود. برگمن به آن غريبه پاسخي نداد اما با خودش گفت: «او هيچ چيز درباره من نمي داند.»
پي نوشت
1. extra، شخصي که در فيلم بازي مي کند اما ديالوگ ندارد. گاه به اين افراد، عوامل پشت صحنه نيز گفته مي شود. (نقل از کتاب راهنماي کاربردي واژگان سينمايي نوشته تيم موشانسکي، ترجمه بهناز امي).
2. clhamber piece، فيلمي با شخصيت هايي اندک که داستانش در دوره زماني کوتاه و فضاي محدود مي گذرد.
پاملا هاچينسون – ترجمه بهروز اشکاني
منبع: سايت اند ساوند، سپتامبر 2016

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۵۶۷۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جدال شمس‌آذر و پیکان در غیاب 4 ستاره!

به گزارش ورزش سه، دیدار شمس‌آذر و پیکان امروز در حالی برگزار خواهد شد که ترکیب دو تیم نسبت به نیم فصل نخست تغییرات زیادی داشته و چهره‌هایی جدید در این مسابقه تاثیرگذار خواهند بود.

در بازی رفت ستاره تیم شمس‌آذر رحمان جعفری روی نیمکت حضور داشت اما در دقیقه 56 به زمین آمد و تک گل این تیم را به ثمر رساند، او در این مسابقه حضور ندارد و آماده است که در ترکیب تراکتور مقابل استقلال به میدان برود.

علی‌اصغر اعرابی وینگر تکنیکی شمس‌آذر در بازی رفت در کنار عیسی مرادی قرار داشت و عملکرد خوبی هم در جریان مسابقه و بیشتر حملات این تیم روی نفوذهای این بازیکن صورت گرفت، او هم در نیم فصل به سپاهان پیوست و غایب دیگر شمس‌آذر خواهد بود.

در ترکیب پیکان مهرداد بایرامی مهاجم با تجربه این تیم از ابتدا درون زمین قرار گرفت اما عملکرد خوبی نداشت و تعویض شد، منصور باقری کاپیتان پیکانی‌ها هم دیگر غایب نامداری است که در این مسابقه حضور نخواهد داشت.

در بازی امروز چهره‌های جدیدی به میدان خواهند رفت و جای خالی این بازیکنان را پر خواهند کرد، علی قربانی و محمدحسین فلاح دو بازیکنی هستند که بار هجومی تیم پیکان روی دوش آنها خواهد بود و فرشید اسماعیلی به جای منصور باقری رهبری شاگردان عنایتی را در میانه میدان در دست خواهد گرفت.

تیم سعید دقیقی اما بازیکن جدیدی در ترکیب اصلی نخواهد داشت و با همان بازیکنان نیم فصل نخست و ثبات بیشتری مقابل پیکان به میدان خواهد رفت.

دیگر خبرها

  • با یک روز استراحت بیشتر فینال را به اسپانیا نمی‌باختیم
  • عکس | چهره متفاوت بهنوش بختیاری و امین حیایی در اتاق گریم
  • خیال بارسا راحت: پدری ۲۰۲۱ تکرار نخواهد شد
  • خبر بد برای تاتنهام: پایان فصل ستاره آلمانی!
  • لوکیتای تمام‌نشدنی؛ لوکا مودریچ، مسن‌ترین بازیکن تاریخ رئال مادرید در لیگ قهرمانان اروپا
  • روایتی از «گل آقا» نابغه تکرار نشدنی طنز ایران
  • نریمان جهان به دنبال تکرار یک لحظه خاص (ویدئو)
  • جدال شمس‌آذر و پیکان در غیاب 4 ستاره!
  • کامیابی‌نیا: پیروزی در ۶ بازی باقی‌مانده نشدنی نیست
  • ستاره پی‌اس‌جی: رونالدو من را دیوانه خودش کرد